ديوانه
دنيا عجب رسم و رسومى زير سر دارد
هرچيز را کمتر بخواهى، بيشتر دارد
دنيا تمامش مثل تهران است زندان است
تهران فقط زندانيان دربدر دارد
اين تک درخت ظاهرا سبزى که مى بينيد
در سينه اش هر روز و شب بيم تبر دارد
شاعرشدن درد است، دردى که ... نمى دانم
اى کاش اين درد از سر من دست بردارد
ديشب ولى در خواب من ديوانه اى مى گفت:
دنيا به غير از شعر چيزى هم مگر دارد؟
::
+ نوشته شده در جمعه سیزدهم تیر ۱۳۹۳ ساعت 16:3 توسط محمد میرزایی
|